پيام زندگي پرماجراي امام رضا(ع) به ما؛ مبارزه دائمي خستگی ناپذير

۱۳۹۴/۹/۱۹

به مناسبت سالروز شهادت حضرت امام رضا(ع)
مقام معظم رهبري(مدظله العالي) :
پيام زندگي پرماجراي امام رضا(ع) به ما؛
مبارزه دائمي خستگي‏ ناپذير
*** مهم‏ترين نكته مغفول در زندگي ائمه(ع)
بايد اعتراف كنيم كه زندگي ائمه عليهم‏ السّلام به‏ درستي شناخته نشده و ارج و منزلت جهاد مرارت‏ بار آنان حتي بر شيعيانشان پوشيده مانده است. زندگي امام هشتم كه قريب بيست سال از اين دوره تعيين‏ كننده و مهم را فرا گرفته، ازجمله برجسته‏ ترين بخشهاي آن است كه بجا است اگر درباره آن، تأمل و تحقيق لازم به‏ كار رود. مهم‏ترين چيزي كه در زندگي ائمه به‏ طور شايسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر «مبارزه حاد سياسي» است.
*** بزرگترين هدف مبارزه سياسي ائمه(ع)
از آغاز نيمه دوم قرن اول هجري كه خلافت اسلامي به‏ طور آشكار با پيرايه‏ هاي سلطنت آميخته شد و امامت اسلامي به حكومت جابرانه پادشاهي بدل گشت، ائمه اهل بيت عليهم‏ السّلام مبارزه سياسي خود را به شيوه‏اي متناسب با اوضاع و شرائط، شدت بخشيدند. اين مبارزه بزرگترين هدفش تشكيل نظام اسلامي و تأسيس حكومتي بر پايه امامت بود.
بيشترين دشواريهاي زندگي مرارت‏بار و پر از ايثار ائمه و ياران آنان، به‏ خاطر داشتن اين هدف بود و ائمه از دوران امام سجاد(ع) و بعد از حادثه عاشورا به زمينه‏ سازي درازمدت براي اين مقصود پرداختند.
*** بزرگترين هنر امام رضا(ع)‏
هنگامي كه موسي‏ بن‏ جعفر عليهماالسلام پس از سالها حبس در زندان‏ هاروني مسموم و شهيد شد، در قلمرو وسيع سلطنت عباسي اختناقي كامل حكم فرما بود. در آن فضاي گرفته كه به گفته يكي از ياران علي ‏بن‏ موسي(ع): «از شمشير هارون خون مي‏چكيد»، بزرگترين هنر امام معصوم و بزرگوار ما آن بود كه توانست درخت تشيع را از گزند طوفان حادثه به سلامت بدارد و از پراكندگي و دلسردي ياران پدر بزرگوار مانع شود. با شيوه تقيه‏ آميز شگفت‏ آوري جان خود را كه محور و روح جمعيت شيعيان بود، حفظ كرد و در دوران قدرت مقتدرين خلفاي بني‏ عباس و در دوران استقرار و ثبات كامل آن رژيم، مبارزات عميق امامت را ادامه داد. تاريخ نتوانسته است‏ ترسيم روشني از دوران ده‏ ساله زندگي امام هشتم در زمان‏ هارون و بعد از او در دوران پنج ‏ساله جنگهاي داخلي ميان خراسان و بغداد به ما ارائه كند، اما به تدبر مي‏توان فهميد كه امام هشتم در اين دوران همان مبارزه درازمدت اهل ‏بيت را كه در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهت‏گيري و همان اهداف ادامه مي‏داده است.
*** ترفند مأمون براي خلاصي از خطر شيعيان‏
(مأمون) مي‏ديد كه سطوت و حشمت‏ هاروني حتي با به بند كشيدن طولاني و بالاخره مسموم كردن امام هفتم در زندان هم نتوانست از شورشها و مبارزات سياسي، نظامي، تبليغاتي و فكري شيعيان مانع شود. او اينك در حالي كه از اقتدار پدر و پيشينيان خود نيز برخوردار نبود و به علاوه بر اثر جنگهاي داخلي ميان بني ‏عباس، سلطنت عباسي را در تهديد مشكلات بزرگي مشاهده مي‏كرد، بي‏شك لازم بود به خطر نهضت علويان به چشم جدي‏تري بنگرد.
مأمون اين خطر را زيركانه حدس زد و درصدد مقابله با آن برآمد و به دنباله همين ارزيابي و تشخيص بود كه ماجراي دعوت امام هشتم از مدينه به خراسان و پيشنهاد الزامي وليعهدي به آن‏ حضرت پيش آمد.
*** مقاصد مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان‏
مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقيب مي‏كرد:
1. تبديل مبارزات انقلابي شيعيان به فعاليت سياسي بي‏خطر
اولين و مهم‏ترين آن‏ها، تبديل صحنه مبارزات حاد انقلابي شيعيان به عرصه فعاليت سياسي آرام و بي‏خطر بود. همان‏طور كه گفتم شيعيان در پوشش تقيه، مبارزاتي خستگي‏ ناپذير و تمام‏ نشدني داشتند. اين مبارزات كه با دو ويژگي همراه بود، تأثير توصيف ‏ناپذيري در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ويژگي، يكي مظلوميت بود و ديگري قداست.
مأمون مي‏خواست يك‏باره آن خفا و استتار را از اين جمع مبارز بگيرد و امام را از ميدان مبارزه انقلابي به ميدان سياست بكشاند و بدين‏وسيله كارآئي نهضت تشيع را كه بر اثر همان استتار و اختفا روزبه ‏روز افزايش يافته بود، به صفر برساند.
2. تخطئه ادعاي تشيع‏
الف. بر غاصبانه‏ بودن خلافت اموي و عباسي‏
دوم: تخطئه مدعاي تشيع مبني بر غاصبانه ‏بودن خلافتهاي اموي و عباسي و مشروعيت‏دادن به اين خلافتها بود. مأمون با اين‏كار به همه شيعيان، مزورانه ثابت مي‏كرد كه ادعاي غاصبانه و نامشروع‏بودن خلافت‏هاي مسلط كه همواره جزو اصول اعتقادي شيعه به‏حساب مي‏رفته، يك حرف بي‏پايه و ناشي از ضعف و عقده‏ هاي حقارت بوده است. با اين‏كار نه فقط مأمون از امام رضا(ع) بر مشروعيت حكومت خود و گذشتگانش اعتراف مي‏گرفت، بلكه يكي از اركان اعتقادي تشيع را كه همان ظالمانه‏ بودن پايه حكومت‏هاي قبلي است نيز درهم مي‏كوبيد.
ب. بر زهد ائمه عليهم السلام به دنيا
علاوه بر اين، ادعاي ديگر شيعيان مبني بر زهد و پارسائي و بي‏ اعتنائي ائمه به دنيا نيز با اين‏كار نقض مي‏شد و چنين وانمود مي‏شد كه آن‏ حضرت فقط در شرايطي كه به دنيا دسترسي نداشته‏ اند، نسبت به آن زهد مي‏ورزيدند و اكنون كه درهاي بهشت دنيا به روي ايشان باز شد، به‏ سوي آن شتافتند و مثل ديگران خود را از آن مغتنم كردند.
3. كنترل فعاليت امام و سلحشوران علوي‏
سوم: اين‏كه مأمون با اين‏كار، امام را كه همواره يك كانون معارضه و مبارزه بود، در كنترل دستگاههاي خود قرار مي‏داد و به‏جز خود آن‏ حضرت، همه سران و گردنكشان و سلحشوران علوي را نيز در سيطره خود درمي‏آورد و اين موفقيتي بود كه هرگز هيچ‏يك از اسلاف مأمون - چه بني ‏اميه و چه بني ‏عباس - بر آن دست نيافته بودند.
4. فاصله ‏انداختن ميان امام و مردم‏
چهارم: اين‏كه امام را كه يك عنصر مردمي و قبله اميدها و مرجع سؤالها و شكوه‏ها بود، در محاصره ماموران حكومت قرار مي‏داد و رفته‏رفته رنگ مردميبودن را از او مي‏زدود و ميان او مردم و سپس ميان او و عواطف و محبتهاي مردم فاصله مي‏ افكند.
5. كسب وجهه و حيثيتي معنوي براي خود
هدف پنجم اين بود كه با اين‏كار براي خود وجهه و حيثيتي معنوي كسب مي‏كرد، طبيعي بود كه در دنياي آن‏روز، همه او را بر اين‏كه فرزندي از پيغمبر و شخصيت مقدس و معنوي را به وليعهدي خود برگزيده و برادران و فرزندان خود را از اين امتياز محروم ساخته است، ستايش كنند و هميشه چنين است كه نزديكي دينداران به دنياطلبان از آبروي دينداران مي‏كاهد و بر آبروي دنياطلبان مي‏افزايد.
6. پوشيده ‏نگهداشتن زشتي‏هاي حكومت در پناه امام‏
ششم آن‏كه در پندار مأمون، امام با اين‏كار به يك توجيه‏گر دستگاه خلافت بدل مي‏گشت، بديهي است شخصي در حد علمي و تقوائي امام با آن حيثيت و حرمت بي‏نظيري كه وي به‏عنوان فرزند پيامبر در چشم همگان داشت، اگر نقش توجيه حوادث را در دستگاه حكومت برعهده مي‏گرفت، هيچ نغمه مخالفي نمي‏توانست خدشه‏اي بر حيثيت آن دستگاه وارد سازد، اين همان حصار منيعي بود كه مي‏توانست همه خطاها و زشتي‏هاي دستگاه خلافت را از چشم‏ها پوشيده بدارد.
*** تدابير امام در مقابله با مامون‏
اكنون به تشريح سياستها و تدابير امام علي‏بن‏موسي‏الرضا(ع) در اين حادثه مي‏پردازيم:
1. ابراز كراهت و نارضايتي خود و بدبيني به مامون‏
هنگامي كه امام را از مدينه به خراسان دعوت كردند، آن‏حضرت فضاي مدينه را از كراهت و نارضائي خود پركرد، به‏ طوري‏كه همه كس در پيرامون امام يقين كردند كه مأمون با نيت سوء حضرت را از وطن خود دور مي‏كند. امام بدبيني خود به مأمون را با هر زبان ممكن به همه گوشها رساند.
در وداع با حرم پيغمبر(ص)، در وداع با خانواده‏ اش هنگام خروج از مدينه، در طواف كعبه كه براي وداع انجام مي‏داد، با گفتار و رفتار، با زبان دعا و زبان اشك، بر همه ثابت كرد كه اين سفر، سفر مرگ او است.
2. استنكاف اوليه و اجباري‏ خواندن وليعهدي‏
هنگامي كه در مرو پيشنهاد ولايت‏عهدي آن‏ حضرت مطرح شد، حضرت به‏شدت استنكاف كردند و تا وقتي مأمون صريحاً آن‏ حضرت را تهديد به قتل نكرد، آن‏را نپذيرفتند. اين مطلب همه ‏جا پيچيد كه امام رضا(ع) وليعهدي و پيش از آن، خلافت را كه مأمون به او با اصرار پيشنهاد كرده بود، نپذيرفته است. دست‏اندركاران امور كه به ظرافت تدبير مأمون واقف نبودند، ناشيانه عدم قبول امام را همه‏ جا منتشر كردند.
خود امام از هر فرصتي، اجباري بودن اين منصب را به گوش اين و آن مي‏رساند، همواره مي‏گفت من تهديد به قتل شدم تا وليعهدي را قبول كردم.
3. قبول وليعهدي مشروط به عدم دخالت در شؤون حكومت‏
با اين‏همه امام رضا(ع) فقط بدين‏ شرط وليعهدي را پذيرفت كه در هيچ يك از شؤون حكومت دخالت نكند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبير امور نپردازد و مأمون كه فكر مي‏كرد فعلاً در شروع كار اين شرط قابل تحمل است و بعدها به ‏تدريج مي‏توان امام را به صحنه فعاليت‏هاي خلافتي كشانيد، اين شرط را از آن‏حضرت قبول كرد.
روشن است كه عضوي در دستگاه حكومت كه چنين با اختيار و اراده خود، از همه مسؤوليت‏ ها كناره مي‏گيرد، نمي‏تواند نسبت به آن دستگاه صميمي و طرفدار باشد. مأمون به ‏خوبي اين نقيصه را حس مي‏كرد و لذا پس از آن‏كه كار وليعهدي انجام گرفت، بارها در صدد برآمد امام را برخلاف تعهد قبلي با لطائف الحيل به مشاغل خلافتي بكشاند و سياست مبارزه منفي امام را نقض كند، اما هر دفعه امام هشيارانه نقشه او را خنثي مي‏كرد.
4. برملا كردن داعيه امامت شيعي‏
اما به ره‏برداري اصلي امام از اين ماجرا بسي از اين‏ها مهم‏ تر است: امام با قبول وليعهدي، دست به حركتي مي‏زند كه در تاريخ زندگي ائمه پس از پايان خلافت اهل بيت عليهم السلام در سال چهلم هجري تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بي‏ نظير بوده است و آن برملا كردن داعيه امامت شيعي در سطح عظيم اسلام و دريدن پرده غليظ تقيه و رساندن پيام تشيع به گوش همه مسلمانها است.
تريبون عظيم خلافت در اختيار امام قرار گرفت و امام در آن سخناني را كه در طول يكصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقيه و به خصيصين و ياران نزديك گفته نشده بود، به صداي بلند فرياد كرد و با استفاده از امكانات معمولي آن زمان كه جز در اختيار خلفا و نزديكان درجه يك آن‏ها قرار نمي‏گرفت، آن‏را به گوش همه رساند.
مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مأمون كه در آن قويترين استدلالهاي امامت را بيان فرموده است، نامه جوامع الشريعه كه در آن همه رؤوس مطالب عقيدتي و فقهي شيعي را براي فضل‏ بن‏ سهل نوشته است، حديث معروف امامت كه در مرو براي عبدالعزيز بن‏ مسلم كرده است، قصائد فراواني كه در مدح آن‏ حضرت به مناسبت ولايت‏عهدي سروده شده و برخي از آن مانند قصيده دعبل و ابونواس هميشه در شمار قصائد برجسته عربي به‏ شمار رفته است، نمايشگر اين موفقيت عظيم امام است.
5. استفاده از هر فرصت براي ارتباط با مردم‏
در حالي كه مأمون امام را جدا از مردم مي ‏پسنديد و اين جدائي را در نهايت، وسيله‏ اي براي قطع رابطه معنوي و عاطفي ميان امام و مردم مي‏خواست، امام در هر فرصتي خود را در معرض ارتباط با مردم قرار مي‏داد، با اين‏كه مأمون آگاهانه مسير حركت امام از مدينه تا مرو را به طرزي انتخاب كرده بود كه شهرهاي معروف به محبت اهل بيت مانند كوفه و قم در سر راه قرار نگيرند. امام در همان مسير تعيين‏ شده، از هر فرصتي براي ايجاد رابطه جديدي ميان خود و مردم استفاده كرد؛ در اهواز آيات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دلهائي كه با او نامهربان بودند، قرار داد، در نيشابور حديث سلسلةالذهب را براي هميشه به يادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه‏ هاي معجزه ‏آساي ديگري نيز آشكار ساخت و در جابه ‏جاي اين سفر طولاني، فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد، در مرو كه سرمنزل اصلي و اقامتگاه خلافت بود هم هرگاه فرصتي دست داد، حصارهاي دستگاه حكومت را براي حضور در انبوه جمعيت مردم شكافت.
6. حمايت از سلحشوران و مخالفان حكومت‏
نه تنها سرجنبانان تشيع از سوي امام به سكوت و سازش تشويق نشدند، بلكه قرائن حاكي از آن است كه وضع جديد امام، موجب دلگرمي آنان شد و شورشگراني كه بيشترين دوران‏هاي عمر