ابوذر زمان در آيينه توصيف رهبر معظم انقلاب اسلامی

۱۳۹۶/۵/۵

قال الله الحكيم في كنابه «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوالله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلو تبديلا» غير از شخصيت هاي با نام و نشاني كه در قرآن كريم از آنها ياد شده است، به شخصيت هايي در كتاب خدا برخورد مي كنيم كه بي نام، سخن از آنان به ميان آمده است، «و جاء من اقصي المدينه رجل يسعي قال يا قوم اتبعوا المرسلين». صحبت از يك مرد است، نام اين مرد چيست ؟ شغل اين مرد چيست؟ فقط همين كه سخن حقي را با خود به ميان مردم كشانده است با «قال رجل مؤمن من آل فرعون نامش چيست و از چه دودمان و تباري است، صحبت از كار او و شخصيت اوست. امروز دنيا بر روي شخصيت ها از جنبه محتواي شخصيتشان يعني از اين جبنه كه براي مردم چه كرده اند، براي انسانيت چه خدمتي انجام داده اند، بايد نام برد. اگر بعد از جنگ جهاني، چيزي به نام سرباز گمنام رايج شد به اين معنا بود كه اسم ها و رسم ها و سمت ها و شخصيت ها و تيترها عنوان ها همه تابع اين است كه اين انسان براي مردم چه كرده است. اين براي ما مهم است. ما به اين لحاظ نمي توانيم نام و ياد مجاهد بزرگواري مانند آيت الله طالقاني را در تاريخ انقلاب خودمان، يك نام و ياد برجسته ندانيم. ما امروز به احترام آن عاليقدر، در سالگرد رحلتش در قبرستان شهيدان گلگون كفن و بر سر مزار او جمع شده ايم. اگر من اسم از آيت الله طالقاني مي آورم و ياد او را بزرگ مي دارم به خاطر شخصيت معنوي اوست، به خاطر مجاهدت و فداكاري و دردمندي و دلسوزي اوست. به خاطر علاقه مندي او به وحدت و يكپارچگي مردم مسلمان است. ما اينها را در وجود طالقاني مجسم ديديم و اي كاش امروز طالقاني در ميان اين ملت مي بود، كاش همان طوري كه امام فرمودند، اعصاب متشنج اين جامعه داغدار و رنجديده را تسكين مي بخشيد. اي كاش مي بود و مي ديد او كه اقامه كننده جمعه ؛ يعني مظهر جماعت در ميان جامعه ما بود و او كه ابوذر زمان بود و او كه شمشير مالك اشتر بود، مي ديد كه چگونه آرمان ها و هدف ها و فضيلت هاي موردنظر او را در جامعه كنوني ما به دست مشتي افراد غير مسئول كه آن شور و درد لازم ندارند، مورد بازيچه قرار گرفته است. احترام ما به روح طالقاني و به شخصيت و نام طالقاني به خاطر تيتر و عنوان نيست.
سال گذشته، آن روزي كه امام امت، اين برادر عزيز خود را از دست دادند به چند نكته در يادبود اين مرحوم در مدرسه فيضيه قم اشاره كردند. مهم ترين اين نكته ها اين بود كه مردم به طالقاني بدين خاطر احترام مي گذارند كه طالقاني را نمونه اي از دين و مجسمه اي از آرمان ها و فضيلت هاي دين مي شناسند. من مضمون فرمايشات امام را مي گويم. عين الفاظ ايشان اينها نبود. طالقاني را جانشين امام مي دانند، طالقاني را نموداري از راه و رسم ائمه هدي مي دانند، يك روحاني مؤمن مبارز زجر كشيده مي شناسند و به اين جهت به او احترام مي گذارند. مرحوم آيت الله طالقاني واقعا يك انسان رنجديده و زجر كشيده بود، چهل سال در ميدان مبارزه بود. او چه مي گفت؟ طالقاني چرا با دستگاه محمدرضا خاني مبارزه مي كرد؟ طالقاني درد دين داشت. طالقاني با خودكامگي و سلطه شهوت راني و خودخواهي مبارزه مي كرد، طالقاني بندگان خدا را مي ديد كه در اختيار سلطه گران و خودكامه ها و خودپسندها و هواپرست ها قرار گرفته اند، اين بود كه مبارزه مي كرد تا دين خدا غالب بشود و مردم را از اسارت هواي نفس قدرتمندان بيرون بياورد. يك سال از وفات طالقاني گذشته است، خدايا! نكندآرمان هاي طالقاني در اين جامه به عكس درست در خط مقابل و به وسيله كساني كه از نام طالقاني مي خواهند سپري بر خودخواهي هاي خود بگذارند، مورد بهره برداري قرار بگيرد. مرحوم آيت الله طالقاني اهميت مي داد به وحدت مردم. مبارزه ما در منطقه اسلامي و در كل جهان يك آرزويي در دل مردم زنده كرد. يك معنويتي را به دنيا نشان داد. يك زنجيره ناگسستني را پاره كرد و از بين برد. حيف است كه اين انقلاب عظيم و جهاني كه مردم دنيا را اميدوار كرده است، اين جا دستخوش خودخواهي ها و هوسراني ها هواپرستي ها بشود. من امروز مي خواهم از روح طالقاني استمداد كنم و آنچه را كه مورد رضاي خداست، به عنوان تصويه به همه برادران و خواهراني كه در اين جا اجتماع كرده اند و به اين انبوه جمعيت عظيم و همچنين به همه مردمي كه اين سخن را خواهند شنيد و در اقطار اين كشور بگويم و همه را وصيت به حق و صبر و به وحدت كلمه و به دور شدن از خط خودخواهي بكنم.
ديشب ديديد امام چه فرمودند ؟ ديشب ديديد امام «من» را و منيت را چگونه كوبيدند. نگوييم من، بگوييم ما، بگوييم خدا، بگوييم اسلام و مكتب و براي خاطر خدا از خود بگذريم. اي آيت الله طالقاني! اي روح بزرگ ! تو «من» را در خودت شكستي. دشمن مي خواست از عنوان و محبوبيت و وجهة آيت الله طالقاني براي آنچه كه تصور مي كرد تضعيف انقلاب است، استفاده كند، ولي مشت محكم طالقاني بر پوزة دشمن وارد آمد. دشمن منافق و دشمن ظاهر و آشكار سعي مي كرد با توجه دادن به مرحوم آيت الله طالقاني، رهبري را تجزيه كنند. طالقاني همان حرفي را زد كه اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب نسبت به پيغمبر آن حرف را گفت، اميرالمؤمنين فرمود، «كنا اذا احمر البأس اتفينا برسول الله » در ميدان هاي جنگ وقتي آتش جنگ گداخته مي شد ما به پيغمبر پناه مي برديم. مرحوم آيت الله طالقاني گفت، «من هروقت مأيوس مي شوم، هر وقت دلسرد مي شوم، مي روم قم خدمت امام امت مي رسم و از او روحيه و اعتماد به نفس مي گيرم.
روحت شاد باد، اي بزرگمرد زمان ما و اي بزرگ چهره انقلاب ما، اي قامت بلند شكيبايي و صبر و تحمل. «اشهد انك قد اقمت الصلوه» ما پيش خدا شهادت مي دهيم كه تو نماز به پا داشتي. شهادت مي دهيم بر سر مزار پاك تو كه تو نماز جمعه را احيا كردي. اجتماع عظيم مردم را تو به وجود آوردي، اين مردم براي خاطر خدا در اين اجتماعات جمع مي شوند و اين راهي بود كه مرحوم آيت الله طالقاني به روي ما گشود. «اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات و المسلمين و المسلمات، اللهم اغفر آيت لآيت الله طالقاني،اللهم اغفر لنا و لا حواننا الذين سبقونا بالايمان».

بيانات مقام معظم رهبری در محفل بزرگداشت آيت الله طالقاني، 21/6/1359

*******
اولين ملاقاتي كه با مرحوم طالقاني داشتم در دادگاه تجديد نظر ايشان بود كه در همين پادگان عشرت آباد تشكيل شده بود. دادگاهي بود كه ايشان و بقيه سران نهضت آزادي را محاكمه مي كرد. من از پيش آيت الله طالقاني را مي شناختم، اما با ايشان از نزديك ديدار خصوصي نداشتم. سال هاي 42-41 بود كه من درآن دادگاه شركت كردم. در آن موقع من تازه از زندان آزاد شده بودم و ايشان در زندان شنيده بودند كه من در زندان هستم، ولي من در قزل قلعه بودم لذا همديگر را نديده بوديم. در آن دادگاه آقاي طالقاني عصايي دست گرفته و نشسته بودند و دادگاه را به رسميت مي شناختند و لذا از خودشان دفاع نمي كردند. وقتي كه در دادگاه زنگ تنفس زده شد، آقايان براي اظهار ملاطفت نسبت به ما كه به عنوان تماشاچي دادگاه رفته بوديم بلند شدند و به طرف ما آمدند. اينجا بود كه ما رفتيم و از نزديك با مهندس بازرگان و اينها سلام و عليك كرديم.
در همين حين كه ما مي رفتيم طرف اينها، دادستان از جايگاه خودش بلند شد كه براي تنفس به طرف ديگري برود. به آقاي طالقاني كه رسيد، خواست تملقي بگويد. اين جالب بود كه اين قدر روحيه آقاي طالقاني را در دادگاه عالي بود كه دادستان خودش را محتاج اين مي ديد كه به ايشان تملق گويي كند. آمد و يك جمله اي گفت كه دقيقا يادم نيست به اين مضمون كه من هم از خانواده روحاني هستم. آقاي طالقاني با بي اعتنايي تحقير آميز توأم با طنزي به او گفتند كه متأسفانه عين جملات ايشان هم دقيقا يادم نيست، اما همين قدر يادم هست كه همه جمعيتي كه دور آقاي طالقاني ايستاده بودند، قاه قاه به داستان خنديدند.آن منش و روحيه را در دادگاه من از ايشان ديدم و اين مقدمه اي بود. براي ديدار هاي بعدي ما در طول سالياني كه در زندان بودند. هر وقت كه من زندان نبودم، به ديدارشان مي آمدم و در زندان از پشت ميله ها صحبت مي كرديم. پيغام هايي داشتند براي آقاي ميلاني در مشهد و براي آن جريان هايي كه غالبا ما در آنها شركت داشتيم. بعد هم كه از زندان بيرون آمدند، تماس هاي زيادي داشتيم و همه برخوردها و ديدارهاي من با آيت الله طالقاني تا روزهاي آخر حياتشان، همان روحيه اي را كه در اولين ديدار در دادگاه ديدم تقويت مي كرد.
كيهان 19/6/1359